جدول جو
جدول جو

معنی وخم هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

وخم هکاردن
وقف کردن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پهن کردن، گستردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ول هکاردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نام گذاری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
سیخ کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
برخاستن، صدای برخاسته از کشیده شدن جسمی بر جسم دیگر
فرهنگ گویش مازندرانی
عادت کردن، قلق کسی را به دست آوردن، آماده کردن، راضی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جمع کردن، گردآوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
هوس کردن، میل شدید داشتن زن باردار به بعضی خوراکی ها
فرهنگ گویش مازندرانی
دروغ گفتن، چاخان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
حمله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
لوس کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیچیدن نخ به ماسوره یا قرقره
فرهنگ گویش مازندرانی
زدودن علف های هرز در زمین، وجین کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرد کردن، کسی را تحت تأثیر قرار دادن، مضروب کردن، تنبیه
فرهنگ گویش مازندرانی
کار شگفت انگیز کردن در ورزش، تمرین کردن، قدم رو کردن سرباز
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی را مسخره کردن، سرد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی